مرد 38 ساله متهم است در اوایل اسفند ماه پارسال، پس از خفه کردن نامزدش در جریان یک درگیری، او را به خانه برده و جسدش را تکه تکه کرده بود.
واقعیت این ماجرا با کشف جسد دختر کشته شده در سطل آشغال بزرگی حوالی یوسف آباد، مشخص شد.
ساعت 7 عصر یکی از روزهای سرد اواخر بهمن ماه سال گذشته بود كه مأموران شهرداري در خيابان كردستان نزديك محله يوسف آباد در هنگام خالي كردن يك سطل آشغال به یک بسته زباله مشکی رنگ مشکوک برخورد کردند، اين پلاستيك سياه رنگ كه با دقت زیادی نوارچسب و بستهبندی شده بود حاوي يك دست و پای بریده متعلق به زني بود كه از ناخنهاي لاك زده آن، بلافاصله هویتش مشخص شد. مردي كه ادعا مي كرد با این دختر به خرید رفته بود مظنون اصلي ماجرا بود. این مرد با هویت مجتبی در روزهای اول که به آگاهی احضار شده بود ادعا میکرد هیچ اطلاعی از سرنوشت دختر جوان با هویت عاطفه ندارد، چراکه آنها پس از خوردن کله پاچه در یکی از طباخیهای محدوده افسریه از یکدیگر جدا شده بودند تا اينكه چند روز پس از این رخداد به واقعيت اعتراف كرد و گفت تنها به خاطر عشق به مادرش دخترجوان را به قتل رسانده است و همچنین جسدش را با چاقو تکهتکه کرده است تا بتواند حقیقت را از پلیس و خانواده اش مخفی نگه دارد.
متهم به قتل در برابر بازپرس ایلخانی قرار گرفت و در تشریح ماجرا گفت: آن روز پس از مدتها و به مناسبت ولنتاین قرار گذاشته بودیم از صبح به گردش و تفریح برویم. زمانیکه سوار ماشین شدیم به طور بدی به انتقاد از من پرداخت و گفت که باید هرچه زودتر با هم ازدواج کنیم. نمیدانم چرا اما خیلی عصبانی بود و حتی به مادر من نیز فحش داد که در یک لحظه عصبانی شدم و او را خفه کردم. گمان میکنم بیشتر از یک دقیقه نشد که فهمیدم او خفه شده است و صورتش کبود شده بود. بعد از آن جسدش را به بیرون شهر بردم و پس از تکه تکه کردن در سطل آشغال شهرداری در تهران و افسریه انداختم.
این قاتل بی رحم برای اظهار آخرین دفاعیات خود به دادسرا احضار شد و در حالی که از کرده خود پشیمان بود، قرار بر این شد تا به زودي با صدور كيفرخواست پرونده اش به اتهام قتل عمدی و جنایت صورت گرفته بر میت، در برابر قضات دادگاه کیفری استان تهران به منظور دفاع از خود قرار بگیرد.
درهمین راستا خبرنگار ما با این متهم گفت وگویی انجام داده که در ادامه میخوانید:
*** چقدر درس خوانده ای؟
مدرک دیپلم دارم. قبلا در کار پوشاک بودم ولی مدتی به دلیل کسادی بازار، اینکار را رها کردم و تا قبل از این ماجرا در كار خريد و فروش مسكن بودم.
***مقتول را مي شناختي؟
آشنایی من و عاطفه به ١٨سال پیش برمیگردد. در میدان ولیعصر بودم که افسانه به همراه خواهرش عاطفه، سوار خودروی من شدند. در میانه راه با هر دویشان صحبت میکردم و با افسانه به کافی شاپ رفتیم تا بیشتر آشنا شویم و حتی قرار بود ازدواج کنیم که پشیمان شدیم و الان افسانه با کسی دیگر ازدواج کرده و خوشبخت شده است. من براي جفتشان هديه مي خريدم. تمام اینها در حالی بود که عاطفه را نیز دوست داشتم. بعدا که با خواهرش رابطه ام کمرنگ شد با عاطفه رابطه مان شکل گرفت. چند بار در این مدت 18 سال از هم جدا هم شدیم اما همدیگر را دوست داشتیم اما برنامه ازدواجمان با هم درست نمیشد. روز حادثه هم دعوایمان سر همین بود که چرا من به خواستگاریش نمیروم او همیشه میگفت که من خواهرش را بیشتراز خودش دوست دارم و همین جمله باعث میشد با هم قهر کنیم .
***به او علاقه داشتی؟
او را دوست داشتم و در این مدت خیلی به او وابسته شده بودم. الان که یادش میافتم، در همین زندان و در تنهایی خودم کلی گریه میکنم. نباید اختیار عمل خودم را از دست میدادم . من مرد آرامی هستم اما آن روز خیلی عصبانی شدم و کار وحشیانه ای انجام دادم . نمیخواستم او را بکشم. همه چیز کاملا اتفاقی پیش آمد. آن روز عاطفه به مادرم فحش بدی داد و من که عصبانی شده بودم دستم را روی دهانش گذاشتم تا اینکه عصبانیتم تمام شد. شاید یک دقیقه هم طول نکشید. کنار هم در ماشین نشسته بودیم و در حال جر و بحث بودیم. بعد به کنار رفتم و دیدم که بیهوش شده است. نزدیکش رفتم و دیدم که نفس نمیکشد و صورتش کبود شده است. اتفاقی که ماجرا را بدتر جلوه داد این بود که من جسد آن دختر بیچاره را تکه تکه کردم و ای کاش به چنین کاری دست نمیزدم.
***جزییات حادثه را که به یاد داری؟
ولنتاین بود و من عاطفه را بعد از مدتها ملاقات کردم. او از من خواست که پنجشنبه با هم به خرید عید برویم یک ماه بیشتر تا عید نوروز نمانده بود. روز پنجشنبه صبح با عاطفه قرار گذاشتم. با هم به کله پزی رفتیم. صبحانه خوردیم. بعد از آن سوار ماشین من شدیم که عاطفه شروع کرد به درد و دل کردن. رفتارهایش خسته ام کرده بود. آن روز همه اش نق میزد و میگفت فلانی ازدواج کرد فلانی ازدواج نکرد. خواهرم بعد از این همه مدت سر و سامان گرفت ولی من نگرفتم. محتوای کلامش این بود که چرا من با او ازدواج نمیکنم و حق هم داشت با اینحال من با کسی قصد ازدواج نداشتم. رفتارهای عجیبی داشت. جروبحث بالا گرفت تا اینکه عاطفه به مادر و خواهرم توهین کرد. من عاشق مادرم هستم، بهشدت عصبانی شدم و دستم را محکم روی دهان عاطفه گذاشتم و چند ثانیه بعد متوجه شدم که عاطفه کبود شده و نفس نمیکشد.
***می دانستی هنوز نیم تنه بالای جسد یافت نشده است؟
بله. خیلی ترسیده بودم. نمیدانستم چکار کنم. جسد را به خانهام در منطقه ایوانکی بردم و آن را تکه تکه کردم. آن لحظه خیلی ترسیده بودم و فقط میخواستم جسد را ناپدید کنم تا کسی متوجه نشود.
***بعد از گذشت پنج ماه چه احساسی نسبت به تمام این تراژدی مرگبار داری؟
خیلی پشیمانم. از لحظهای که این قتل را مرتکب شدم، هرشب عاطفه را در خواب میبینم. او را دوست داشتم و دلم برایش خیلی تنگ شده است. خیلی شرمنده ام. شرمنده خدا، شرمنده خانواده عاطفه و در آخر شرمنده خانواده خودم هستم که باعث سرافکندگیشان شدم. باور کنید من قاتل بالفطره نیستم. 13 سال است که حتی خلافی خودرویم صفر مانده است. یعنی من با ماشینم هم خلاف نکرده ام. نه اهل سیگارم و نه مشروب و نه حتی قلیان. آن روز هم یک لحظه عصبانی شدم و جان یک انسان را که خیلی هم مقدس است، گرفتم. حالا مرتکب خلافی شده ام که حتی نمیتوانم بگویم مرا ببخشید. با اینحال از خدا میخواهم که لااقل او مرا ببخشد.
قدسیان...